ریشه ضرب المثل های ایرانی چیست؟

ضرب المثل گونه ای از بیان میباشد  که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در  بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نمیباشد؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) 

پیدایش ضرب امثل 

آن چیزی که به صورت علم در تاریخ ثبت شده است، اندیشه پیشگامان فلسفه در صدهاسال قبل از میلاد مسیح هست. فلسفه قبل از سقراط ناظر بر علوم طبیعی بود و با اخلاقیات و دین و آئین مردم و سایر اعتقادات فکری و تربیتی آن دوران، کاری نداشت. فلاسفه تمام کوشش و توان خود را به بحث و بررسی در مورد علوم مادی و فعل و انفعالات طبیعی نموده و تمام توجه خود را صرف علم الاشیاء می کردند.

بسیاری از امثال پیش از اینکه در آثار نویسندگان یا شعرا ظاهر شوند، مدت ها در زبان و گویش عامیانه مردم رایج و سایر بوده و همانند افسانه ها و قصه ها، سینه به سینه نقل شده اند. در کنار منابع شفاهی و گویشی، اهمیت ضبط و نگارش ادبی امثال و حکم، امثال سایره و اصطلاحات مثلی را نباید نادیده گرفت.

ضرب‌المثل‌ها انواع مختلفی دارند؛ بعضی‌هایشان یک بیت یا مصرع از یک شعر هستند؛ تعدادی از آن‌ها هم عبارت یا بخشی از یک جمله است؛ مانند «گربه را دم حجله کشتن»

آب پاکی را روی دستش ریخت-
زمانی کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد به سینه اش گذارند و بالمره او را از کار ناامید کنند، برای بیان حالش به ضرب المثل بالا استناد جسته می گویند: «بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی روی دستش ریختند».

آب زیر کاه
آب زیر کاه در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، پایه مکر و عذر و حیله بنا می کند و دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند.
درگذشته برخی از قبایل که به علت ضعف و ناتوانی جز از طریق مکر و حیله یارای مبارزه و مقابله با دشمن را در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر میکردند و روی آن را  طبیعی با کاه و علف می پوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق درآن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن هادر این باتلاق های سرپوشیده فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند.

از کوره در رفتن
در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند .
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن  روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و  از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .

از اين ستون به آن ستون فرج است
هنگامی كه فردي نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي مشكل رفع و گشايش در كار می شود.
مردي برای اولین بار به شهری مسافرت کرد.همان شب فردي به قتل ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل قتل دستگير مي كنند . و او را نزد قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ،‌ قاضي دستور اعدام صادر كرد.
فردا مرد مسافر را به يك ستون بستند تا اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بي گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم .
جلاد  آخرين خواسته مسافر را پرسید .
 مرد كه ديد مرگ نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و اعدام كنيد .
جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است !
مسافر گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود .
جلاد دست او را با احتياط باز كرد و به ستون بعدي بست .
در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . حاكم پرسيد : چه كسي را ؟ 
جلاد جلو آمد و حكم قاضي را نشان داد .
حاكم گفت : مگر دستور جديد قاضي به شما نرسيده است ؟‌
جلاد گفت : آخرين دستور همين است .
حاكم گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . قاتل اصلي ديشب به كاخ من آمد و گفت وقتي خبر اعدام اين مرد را شنيده ،‌ ناراحت شده كه خون اين مرد هم به گردن او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد قاصي فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد .
مرد مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا ‌مرا اعدام كرده بوديد .این است که میگویند: اگر خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است .
 

همه ضرب المثل های سراسر دنیا از داستانی برگرفته شده که در زمان خودش دهان به دهان چرخیده و به صورت خلاصه بازگو میشده است.