| چرا موسیقی غمگین پرطرفدار است؟! |
آدمهای افسرده آهنگهای غمگین را به آهنگهای شاد ترجیح میدهند، چون فکر میکنند گوشدادن به آهنگهای غمگین حالشان را بهتر میکند. تحقیقات نشان داده است آهنگهای غمگین به انسان حس غم و ناراحتی نمیدهند، بلکه مخاطب را در یک حال و فضای نوستالژیک فرومیبرد. نوستالژی یک حس تلخ و شیرین است که تخیل را به کار میاندازد و با زندهکردن خاطرات شیرین گذشته به مخاطب آرامش میبخشد. در بخشی دیگر از تحقیقات منتشرشده آمده است غمی که بر اثر گوشدادن به موسیقی وجود مخاطب را فرامیگیرد در حقیقت میتواند لذتبخش باشد. برای این که با گوشدادن به آهنگهای غمگین یک نفر بتواند به این لذت دست پیدا کند، آهنگ مورد نظر نباید ایجاد ترس یا اضطراب کند، باید از نظر زیباییشناسی دلپذیر باشد و گذشته را به یاد بیاورد. البته به نظر میرسد این مساله که چرا خیلی آهنگهای غمگین را دوست دارند، ریشه بیولوژیکی هم داشته باشد.
پروفسور دیوید هورون (David Huron) از دانشگاه اوهایو میگوید: یکی از چیزهایی که برای من جالب بود تفاوت بین افرادی است که به موسیقی غمگین گوش میدهند و عاشق آن هستند و کسانی که از آن بدشان میآید. تحقیقات ما نشان داد که این مساله به دلیل وجود هورمونی به نام پرولاکتین است. وقتی کسی گریه میکند در بدن او پرولاکتین آزاد میشود. ترشح پرولاکتین احساس بهتری به او میدهد و او را آرام میکند.
او توضیح میدهد: کسانی که از گوشدادن به موسیقی غمگین لذت میبرند، پرولاکتین زیادی ترشح میکنند و کسانی که این کار را ناراحتکننده و بیفایده میدانند و نمیخواهند آن را بشنوند، احتمالا وقتی به آن گوش میدهند به اندازه کافی در بدن آنها پرولاکتین آزاد نمیشود. بنابراین پرولاکتین هورمونی است که حال ما را خوب میکند و احساس آرامش میدهد. اگر وقتی به موسیقی غمگین گوش میدهیم، در بدن ما این هورمون آزاد شود، حس خوبی پیدا خواهیم کرد اما اگر آزاد نشود یا به اندازه کافی نباشد، آن چه از موسیقی غمگین دریافت میکنیم فقط ناراحتشدن است و کمکی در بهترشدن حال نمیکند.
پس نهایتا به این نتیجه میرسیم که همه احساسات ما از جمله احساسی که بعد از شنیدن موسیقی غمگین داریم، تحت تاثیر هورمونها هستند. البته دانشمندان معتقدند گوشدادن به موسیقی باعث تولید دوپامین هم میشود؛ یک پیامرسان شیمیایی مهم که به تنظیم بسیاری از عملکردهای بدن، از جمله حس لذت و انگیزش کمک میکند. همین ویژگی موسیقی را همرده غذا قرار میدهد.
از سوی دیگر موسیقی غمناک برای هر کسی طعم خاصی دارد. اکثر افراد با یک آهنگ خاص رابطه برقرار میکنند و تجربه متفاوتی از هر قطعه موسیقی دارند.
همه زندگیها سخت هستند؛ آنچه برخی از آنها را رضایتبخش میکند شیوهٔ برخورد با دردها و رنجهاست. هر درد بهطور مبهم نشان میدهد که چیزی اشتباه است. این درد ممکن است بستگی به فرزانگی و قدرت ذهنی فردِ مبتلا نتیجهٔ خوبی یا بدی داشته باشد. اضطراب ممکن است منجر به تحلیل درستی از چیزی شود که نادرست است. احساس بیعدالتی ممکن است به قتل بینجامد یا به نوعی نظریهٔ اقتصادی راهگشا. حس حسادت ممکن است به تلخکامی بینجامد، یا منجر به رقابت با رقیب و خلق شاهکاری شود. همانطور که متفکر محبوبِ نیچه، مونتنی، در فصل آخر مقالات گفته است: «هنر زندگی یعنی یافتن راههایی برای استفاده از مصیبتهای خودمان.»
ما آدمآهنی نیستیم!
بارها با خود فکر کردم برخی از مسئولان کشور به ما چگونه نگاه میکنند؟ نمیدانم از نظر آنها ما چگونه موجوداتی هستیم؟ آدم آهنی هستیم؟ قلب نداریم؟ یا اینکه اصلا احساس در ما آفریده نشده است؟ آنها از ما انتظار دارند در برابر تحریمها مقاومت کنیم، همراه با خانواده به ورزشگاه نرویم، بعد از برد تیم ملی شادی نکنیم، کارلوس پویول را در تلویزیون نبینیم، روبیکا نصب کنیم و هزار انتظار دیگر. آنها اما فراموش کردهاند ما انسان هستیم مانند میلیاردها انسان دیگر که بر روی کره زمین زندگی میکنند. ما احساس داریم و قلب، این دو احتیاج به شادی دارند. احتیاج به زندگی. بله، تحریمها و فشارهای اقتصادی برای همه ما قابل پذیرش است. فردی در ینگه دنیا با گردن کلفتی تصمیم گرفته است ایران را تحریم کند. اقتصاد ما هم اوضاع خوبی ندارد و یا یک تشر قیمتها سر به فلک میگذارند و پول ملی همچون یخی در دل کویر، آب میشود.
انتظار مردم زیاد نیست. آنها نمیخواهند در داستان هزار و یک شب تحریم، شادی هم تحریم شود. مردم احتیاج به دلخوشی دارند. مردم ایران با یک اتفاق کوچک هم خوشحال میشوند و کیف دنیا را میبرند. شاید باورش برای بسیاری از مردم جهان سخت باشد اما ما از زدن لایی به پیکه سرمست شدیم. به خیابان آمدیم و شادی کردیم. یک اتفاق کوچک میتواند برای ما شادی بزرگ به ارمغان بیاورد. در سیل مشکلات به دنبال روزنهای هستیم تا به بهانه آن خوشحالی کنیم. کجای دنیا سراغ دارید تیم ببازد و مردمش به خیابان بیایند و خوشحالی کنند. مردم ایران اما بعد از دیدن بازی درخشان تیم ملی فوتبال برای بازیکنان این تیم ذوق کردند و به خیابان آمدند تا انرژی مانده از بازی را خالی کنند.
اینکه درست چند ساعت مانده به شروع بازی درهای ورزشگاه آزادی بر روی کسانی که بلیت خریدهاند بسته شده، مردم را اذیت میکند. بسیاری از خود میپرسند مگر قرار بود ما آنجا چه کنیم که این همه سخت میگیرند. شاید اگر دستور رییس جمهور نبود، خانوادهها نمیتوانستند فوتبال را در ورزشگاه آزادی ببینند. هنوز هم برای بسیاری سوال است که چرا کارلوس پویول، ستاره سابق تیم ملی اسپانیا دیشب به تلویزیون نیامد تا عادل فردوسیپور قهر کند و بعد با آن قیافه عبوس برنامه را اجرا کند. از معدود دفعاتی بود که نمیشد عادل را با هزار من عسل خورد. ما آدم آهنی نیستیم. ما دل خوش به اتفاقات کوچک هستیم. کودکی که ماههاست پدرش حقوق نگرفته یک دیشب را شاد بوده، به خیابان آمده و خندیده. نمیشود هم با مشکلات اقتصادی جنگید و هم به مردم گفت نروید و نیایید. یک بار برای همیشه لطفا تکلیف «شادی» را در این سرزمین مشخص کنید. این قلب کوچک ما گاهی دلش برای یک لبخند تنگ میشود...