چگونه رفتار کودک والدگونه ی شود؟

بچه که بودم دلم می‌خواست زودتر بزرگ شم تا بتونم یه کاری کنم بابام پولدار شه خجالت نکشه

میگن من بچه پرو ام، ولی من فقط می‌خواستم مواظب مامانم باشم، واسه همین هرکی بهش چیزی می‌گفت جوابشو می‌دادم حالش گرفته شه.

وقتی با دوستام میرم سفر، فکر می‌کنم خیلی خودخواهم که خانوادمو تنها گذاشتم

دلم می‌خواد یه کاری کنم همه آرزوهای خواهر برادرام برآورده بشه

تنها آرزوم این بود مادرم کمتر غصه خوره، حسابی درس خوندم برم تیزهوشان که خوشحال شه

چقدر با این جمله‌ها احساس نزدیکی کردید؟
چندبار وقتی بچه بودید از ته آرزو کردید "آدم ‌بزرگ" شید که با دستاوردهاتون، حمایت‌هاتون، کار کردن‌تون، تمام غم و غصه و کمبودها و ناتوانی خانواده‌ی خود را جبران کنید؟
‌والدینی که کودک صفت، درمانده، ضعیف و منفعل هستند، با فرزندان خود درد و دل می‌کنند، لبخندهای مصنوعی تحویل فرزندانشان می‌دهند، بچه‌ها را مسبب قهرهایشان میدانند، کودکان را واسطه‌ی آشتی کردن‌شان می‌کنند و آنها را دلیل ماندن‌شان در زندگی مشترک ناخوشایندشان می‌نامند، کودک را در نقش "کودک والد گونه" (parentified child) فرو می‌کنند!
کودک والد گونه، کودکی نمی‌کند، کودک را درون خود می‌کشد تا هر چه زودتر ناجی والدین‌اش شود.
با احتمال خیلی زیاد، چنین سبک رفتاری با کودک، زمینه‌ی شکل گیری طرحواره‌ی "خود فدا کردن" (در بعضی ترجمه‌ها ایثار ) در او می‌شود.
در این مسیر اطرافیان نیز با تعریف و تمجیدها، به تثبیت شدن این طرحواره در فرد کمک می‌کنند:

"آفرین چه بچه‌ی خوبی هستی که هوای مامانتو داری.

کاش بچه‌ی منم مثل بچه‌ی تو بود، ولی فقط به فکر بازیگوشی خودشه!

ماشالا چقدر بیشتر از سنت میفهمی
و ...."

این تعریف و تشویق‌ها فرد را به این باور می‌رساند که فدا کردن نیازهایش و اولویت قرار دادن نیازهای دیگران، نشانه‌ خوب بودن انسان هاست. این مساله در بزرگسالی، محدود به والدین نمی‌شود بلکه تمام اطرافیان را در بر می‌گیرد، تا جایی که فرد خودش و نیازهایش را به طور کلی فراموش می‌کند، غافل از اینکه این فراموشی خشمی عمیق را در ناخوداگاه او به وجود می‌آورد.
از طرف دیگر اگر از همسر، فرزند، دوستان و اطرافیان این افراد سوال کنید، خیلی از اوقات از این همه مراقبتی که از آن‌ها می‌شود، کلافه شده‌اند و احساس خفگی می‌کنند، در نتیجه دور میشوند تا نفس بکشند !

اگر خیلی به این فکر می‌کنید که دست شما برای هیچکس نمک ندارد کمی به این فکر کنید آیا اطرافیان خواهان این حجم مراقبت هستند یا در حال خفه کردنشان هستید؟

 

تربیت فرزند وابسته

والدینی هستند که:

  با تزريق نگراني هاي شديد در ذهن فرزندشان او را به خود وابسته مي‌كنند...

 در واقع آنها به نوعي بال و پر فرزند خود را مي‌چينند تا فرزندشان براي هميشه زمينگير شود و هوس پريدن از لانه به سرش نزند ! 

آنقدر او را از عوارض سرماخوردگي مي ترسانند كه او با اولين نشانه‌هاي يك سرماخوردگي خفيف به‌شدت احساس ناتواني مي‌كند !

 آنگاه همين والدين بيماري زا از ضعف و ناتواني فرزند خود مي‌نالند و شكوه مي‌كنند كه فرزندشان قادر به مراقبت از خود نيست و آنها ناچارند بار پرستاري از او را به دوش بكشند ! 

این افراد  در هر چه بوي جدايي از مادر را بدهد دچار ترديد و دودلي مي‌شوند . در واقع هنوز « بند ناف» آنها بريده نشده است ! 
اين‌چنين افرادی در ازدواج دچار ترديد حيرت آوري هستند ، 
افراد متعددي را براي ازدواج مورد بررسي قرار مي‌دهند و با وجود ارزيابي هاي مكرر ، مشورت هاي متعدد و دوران آشنايي طولاني نمي‌توانند به راحتي براي ازدواج تصميم بگيرند .

 این کودکان بزرگسال در نهايت  پس از ازدواج, مكررا به آغوش مادر مي‌روند و از بدرفتاري همسرشان به او شكايت مي‌كنند .