«وقتی میخواهم درباره وقایع؛ افراد و موقعیتهای حساس و موثری که بر زندگی و کار من تاثیر گذاشتهاند بگویم، پاسخ این است که تمامی وقایع حساس بودند، تمامی افراد و هر چه که اتفاق افتاده است و در حال وقوع است بر من تاثیر میگذارد.»
این جملات فروتنانه از یکی از تاثیرگذارترین افراد عرصه هنر و موسیقی قرن بیستم است.فردی که به ما آموخت سکوت هم شنیدنی است اگر گوش شنوا داشته باشیم. نابغهای که به نسلهای پس از خود یاد داد چگونه آزادانه بیاندیشند و چگونه آزادانه عمل کنند و آموخت که چگونه هرج و مرج را از اندیشه و عمل آزاد تمیز دهند.
کیج در اواخر عمرش به هنرهای بصری روی آورد. او با استفاده از روش آرایش تصادفی عناصر که در ساخت موسیقی به کار میبُرد، به خلق نقاشیها و آثار بصری پرداخت. حاصل کار او بسیار لطیف و آرامشبخش بود.
جان کیج در 1950، زمانی که 38 سال داشت، توسط یکی از شاگردانش به نام کریستین وولف با کتاب کوچکی که پدرش کورت وولف ناشر آن بود، آشنا شد. آن کتاب کوچک یا همان نسخه جیبی،متن کهن چینی به نام ئی چینگ ، بود. کیج از گذشته به فلسفه شرق علاقه داشت. گرچه هیچگاه پیرو سفت و سخت مناسک مکتب زن (ZEN) و مراقبه نبود ولی ویژگیای که در آن کتاب او را شیفته خود کرد، ظرفیت بینظیر آن در ایجاد دگرگونیهای بنیادی در شیوه کار و نگرش او به مدت چهار دهه پس از آن، در موسیقی، نوشتار و آثار بصری کیج بود. آثاری که تماماً الهامگرفته و سازمانیافته فلسفه شانس و بهویژه تجربیاتی بود که در آن کتاب آمده بود.
ئی چینگ، کتاب مقدس چینیان است و کهنترین متن بهجامانده از چین باستان. در این کتاب مقدس، که بیش از چهار هزار سال قدمت دارد شصت و چهار علامت همراه با تفسیر آنها آورده شده است.
روش کار آن اینگونه است که با ریختن سکه آغاز میشود. سپس بر اساس حالتهای مختلفی که سکهها مینشینند الگویی رسم میشود که این الگو بر یکی از شصت و چهار الگوی آوردهشده در کتاب منطبق است. در انتها تفسیر آن تصویر خوانده میشود. حال آنکه جذابترین بخش این تشریفات برای کیج، بخش پرتاب سکه بود. او در این باره میگوید: «در هر موردی که به مشکلی برمیخورم از آن استفاده میکنم، حتی برای نوشتن مقاله و موسیقی.» او در طول سال 1951 برای مواردی همچون تعیین مدت زمان، گام و دینامیک موسیقیاش، به کرات از پرتاب سکه بهره برد.
کیج اولین هنرمند زمانه خود نبود که عنصر تصادف را در خلق آثار خود به کار گرفت. برای مثال تریستان تزارا ، شاعر و هنرمند آوانگارد رومانیایی- فرانسوی و یکی از بنیانگذاران و مهمترین چهرههای جنبش هنری دادائیسم، داستانهای مجلات و روزنامهها را به شکل تصادفی میبرید و با چیدن این قطعات در کنار هم، آنها را به عنوان اشعار دادائیستی ارایه میکرد. همزمان،تکنیکهای سوررالیستی در کلاژ تصاویر و نوشتار مانند اکسکوئیزیت کرپس ، چیدمان غیر قابل پیشبینی تصاویر و متون غیرهمخوان و نامتجانس را ترویج میدادند.
در دوران پس از جنگ دوم جهانی، برخی تکنیکهای تصادفی، آوانگارد و خلاقانه در بریده نوشتههای ویلیام باروز و نقاشی های انتزاعی و بینظم جکسون پولاک جلوهگر بودند. ولی تعهد به آنگونه بینظمی، کاملاً از شیوهها، طبیعت و سرشت کیج به دور بود. آنچه کیج به دنبالش بود چیزی فراتر، متفاوت و در چارچوب قواعد بود. این قواعد تا جایی پیرو تصادف بودند که به هرج و مرج کشیده نشوند.او میخواست حیطه جدیدی را تجربه کند که در آن پدیدهها کمتر شخصی و کمتر برآمده از اعماق ناخودآگاه سرکش افراد باشند.نزدیکترین شخص همفکر او در این مورد مارسل دوشان ، هنرمند فرانسوی مکاتب دادائیسم و سوررالیسم و یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین چهرههای هنری قرن بیستم بود که از اوایل دهه 40 میلادی با هم دوست بودند. در 1913 دوشان با همکاری دخترش روی قطعهای به نام غلطنامه موزیکال کار کرد. به این شکل که نوشتههایی را از درون یک کلاه بیرون میآوردند و به هم میچسباندند و به عنوان متنی واحد میخواندند. اما حتی این نمایش سرگرمکننده هم برای ذائقه کیج بسیار درونی و شخصی بود. او میگوید: «بسیاری از وقایع هستند که مرا مجذوب خود نمیکنند، مانند بریدههای کاغذ چسبیده به هم و تکاندادن کلاه … من بیشتر از جزئیات لذت میبرم و دوست دارم وقایع تا آنجا که ممکن است پیچیده باشند.»
رویکرد کیج برای استفاده از شانس و اقبال در تجربیاتش کمتر شخصی، سلیقهای و تحت تاثیر انگیزههای فردی بود. او در ابتدا، ئی چینگ را که نوشتاری معنوی و روحانی است، به یک پردازشگر ساده اعداد تصادفی تقلیل داد. پس از مدتی نیز کتاب و تکنیک پرتاب سکه را به منظور استفاده از برنامه کامپیوتری ویژهای که در دست داشت کاملاً کنار گذاشت. این برنامه لیستهای بلندی از اعداد تصادفی بین یک و 64 تولید کرده بود.او از 1984 تا زمان مرگش در 1992، همواره
صفحات چاپشدهای از این لیستها را به همراه داشت که از آنها برای ساخت موسیقی، نوشتن سخنرانیها و اشعار مزوستیک ، که بسیاری از آثار متاخرش را شامل میشوند، استفاده میکرد. او اذعان میکند که این عادات در موقعیتهایی به او اجازه میدهند تا «از نظم فاصله گرفته و به سمت بینظمی» حرکت کند، اما این ادعا به نظر گمراهکننده میآید. او اصرار داشت که بهرهگیری وی از پدیده شانس به هیچ عنوان به معنای پذیرفتن هرج و مرج نیست. کیج به واقع یکی از سختگیرترین هنرمندان آوانگارد در دوران خود بود و هیچگاه پا را از قواعدی که برای خود و کارش مشخص کرده بود فراتر ننهاد. هر فردی میتواند این دقت و سختگیری را در کار او ببیند و در طراحیها، چاپها و نقاشیهایی که او در نیمی از عمر خود به ویژه در دهههای آخر عمرش به آفرینش آنها مشغول بود، غوطهور شود. کیج در سال 1969 و پس از مرگ دوست و استادش مارسل دوشان که یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان جهان و از بنیانگذاران هنر مفهومی بود، مجموعهای را با عنوان Not Wanting to Say Anything about Marcelدر گرامیداشت وی خلق کرد. این مجموعه اولین پروژه بصری پخته او بود.
او از تأثیرگذارترین آهنگسازان پس از جنگ دوم جهانی است. نامدارترین اثر او شاید ۴:۳۳ (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه) باشد که در آن، نوازنده یا نوازندگان، بدون نواختن حتی یک نت، این زمان را روی صحنه در سکوت میگذرانند و حاضران در سالن را به شنیدن صداهای درون سالن دعوت میکنند.