داستان حضرت شهربانو دختر یزد گرد سوم

مولا علی(ع):
خوشا به حال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد. در این حیوان، ده خصلت است که مؤمن، به داشتن آن‌ها سزاوار است:

1. سگ در میان مردمان قدری ندارد و این حال #مسکینان است. (قدر و منزلت مومن شناخته نمی شود)
2. مال و ملکی ندارد و این از صفات #مجردین (کسانی که از همه چیز دل بریده اند) است.
3. خانه و کاشانه ای معین ندارد و همه ی زمین بساط اوست و این علامت #متوکلان است.(به جایی وابسطه نیست و به دنبال انجام تکلیف است)
4. اغلب اوقات گرسنه است و این عادت #صالحان است. (مومن اهل روزه داری و کم خوری است)
5. اگر از صاحبش صد تازیانه بخورد، خانه ی او را رها نمی کند و این از صفات #مریدان است.
6.  اگر رانده شود و جفا ببیند، بدون دلگیری باز می گردد و این علامت #خاشعان است.
7. شب را جز اندکی نمی خوابد و این از صفات #محبان است.(مومن، شب زنده دار است)
8. به اندک طعامی راضی است و این از صفات #قانعان است.
9. بیشتر اوقات ساکت و خاموش است و از از علامت خائفان است.
10. چون بمیرد میراثی بجای نگذارد و این حال #زاهدان است.( به دنبال کسب دنیا نیست و اگر مالی داشته باشد انفاق می کند)

لئالی الاخبار؛ج5ص387


 داستان حضرت شهربانو دختر یزد گرد سوم  
 
 مادر امام سجاد (ع) به نام شهر بانو، یکی از دختران یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود، حضرت شهربانو پس از فتح ایران به دست سپاه اسلام، به صورت اسیر وارد مدینه شد! 
امام باقر(ع) فرمودند: وقتی دختر یزدگرد را (شهربانو) به اسیری گرفته و وارد مدینه کردند، دختران مدینه برای تماشایش جمع شده بودند. 
هنگامی که وارد مسجد شد از پرتوش درخشان گشتند(کنایه از اینکه حاضران در مسجد با دیدن جمال او، شاد و شگفت زده شدند) 
عمر به او نگریست، او رخسار خود را پوشید و به فارسی گفت« اف بیروج بادا هرمز» ( وای! روزگار هرمز سپاه شد) عمر(که زبان فارسی را نمی دانست) گفت: آیا این دختر به من ناسزا می گوید؟ سپس متوجه او شد تا او را بفروشد. 
امیر المومنینی (ع) به عمر گفت: تو این حق را نداری، اختیار انتخاب را به خودش واگذار کن، هر مردی را او به شوهری برگزید، مهریه اش را از سهم بیت المال همان مرد، حساب کن. 
عمر رای علی (ع) را پذیرفت و به شهربانو اختیار داد، شهر بانو جلو آمد و دستش را به شانه امام حسین (ع) نهاد، علی (ع) به او فرمود: نامت چیست؟ او پاسخ داد: جهانشاه. 
حضرت فرمود: بلکه نا م تو شهر بانویه باشد، سپس به حسین (ع) فرمود: « یا ابا عبدالله لیلدن لک منها خیر اهل الارض» 
ای حسین! حتماً از این دختر، بهترین شخص روی زمین، برای تو متولد می شود 1 . 
حضرت علی (ع) از شهر بانو پرسید:« از پدرت در حادثه فیل سواران (و شکست سپاه ایران) چه سخنی را به خاطر داری؟» شهربانو در پاسخ گفت: به خاطر دارم که پدرم درآن هنگام می گفت:« هرگاه ارده خداوند برچیزی غالب شد، همه آرزو در برابر آن خوار گشته و ناکام گردد، و هرگاه مدت عمر و شوکت به پایان رسید، مرگ خواهد رسید و چاره ای جز تسلیم شدن در برابر آن نیست.» 
حضرت علی (ع) فرمودند:« براستی پدرت چقدر نیکو سخن گفته است، همه امور در برابر مقدرات الهی خوار و تسلیم می گردند، تا آنجا که وقتی اجل فرا رسید، بر تدبیر و خواهشهای انسان، چیره و پیروز گردد.» 
زنان مرد آفرین تاریخ، ص169.


داستانی فوق العاده زیبا

 زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد
پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. 

پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگوید خدا رحیم است و میرود. 
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است. 
زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
 
سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند. 
با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. !

وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. 
رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند...

از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...

 ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.

پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن.

هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.