موقع صدقه دادن زرنگ باشید!
آیت الله مجتبی تهرانی (ره):
اگر میخواهی صدقه بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد. صدقه را از طـرف امـام رضـــا(ع) بــرای سـلامتی امام زمـان(عج) بـده! این جوری برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
امام صادق (علیه السلام) :
صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود .
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
عهد با مادر
پسربچهای برای سفر به شهر بغداد آماده می شد تا در آنجا درس بخواند و علم بیاموزد...
مادرش به او چهل دینار سپرد تا آن را خرج کند، سپس به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هیچگاه و در هیچ کاری دروغ نگویی
پسرک به او قول داد که چنین کند، آنگاه همراه قافله خارج شد و رفت...
هنگامی که در صحرا راه میسپردند، گروهی از دزدان به آنها یورش بردند و پول و اموال آنها را غارت کردند، سپس یکی از مزدوران گروه به پسرک نگاهی کرد و از او پرسید: آیا تو هم چیزی به همراه داری؟
پسر پاسخ داد: چهل دینار!!
دزد خندید و گمان کرد که پسر قصد شوخی دارد و یا دیوانه است
از این رو او را گرفت و نزد رهبرشان برد و او را از آنچه پیش آمده بود با خبر ساخت
رهبر دزدان گفت: پسرم چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟!
پسر گفت: من با مادرم پیمان بستم که راستگو باشم، حال بیم آن دارم که به عهدم خیانت کنم
رهبر سارقان از گفته پسر سخت متاثر شد و گفت: دارائیت را آشکار کردی تا مبادا به عهد خود با مادرت خیانت کنی و من بیم دارم که به عهدم با خداوند خیانت ورزم
آنگاه به دزدان دستور داد هر آنچه را که از قافله ستانده بودند بازگردانند، سپس رو به پسرک کرد و گفت: من با دست کوچک تو به آغوش خداوند بزرگ بازمیگردم و توبه می کنم..
دیگر دزدان نیز به رهبرشان گفتند: تو بزرگ ما در راهزنی بودی امروز بزرگ ما، در بازگشت به سوی پروردگار هستی آنگاه همگی توبه کردند...
.
داستان معروف ضامن آهو
صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی میکند و آهو شکارچی را مسافت معتنابهی به دنبال خود میدواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که اتفاقاً در آن حوالی تشریففرما بوده است، میاندازد.
صیاد که میرود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه میشود. ولی چون آهو را صید و حق خود میداند، در مطالبه آهو پافشاری میکند. امام حاضر میشود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند.
شکارچی نمیپذیرد ومی گوید: من همین آهو که حق خودم است را میخواهم و آن وقت آهو به زبان میآید و به عرض امام میرساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنهاند و چشم بهراهاند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم… حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی میفرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار میدهد. آهو میرود و بهسرعت با آهوبچگان باز میگردد و خود را تسلیم شکارچی میکند.
شکارچی که این وفای به عهد را میبیند، منقلب میگردد و آن گاه متوجه میشود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است. فوراً آهو را آزاد میکند و خود را به دست و پای حضرت میاندازد و عذر میخواهد و پوزش میطلبد. حضرت نیز مبلغ متنابهی به او مرحمت میفرماید و بهعلاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش میدهند و صیاد را خوشدل روانه میسازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت میداند اجازه مرخصی میطلبد و به سراغ آشیانه خود میدود.